یکی از کرامات ادبیات متعالی در جهان این است که کارها و مشیّت خداوند را توجیه می کند و دل ها را آرامش می بخشد که: نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش که من این مسأله بی چون و چرا می بینم حافظ حرفی به غلط رها نکردی یک نکته در او خطا نکردی در عالم آدم آفریدن بهتر نتوان رقم کشیدن نظامی مارتین لینگز (Martin Lings)، از شکسپیر شناسان بزرگ معاصر در کتاب " شکسپیر در پرتو هنرعرفانی " پس از شرح و تفسیر ده نمایشنامۀ مهم شکسپیر گفته است: بدین سان می بینیم که شکسپیر بارها و بارها توفیق یافته است که آنچه را عقل های وسوسه گر در آن حیران مانده اند تفسیر کند که به گفتۀ مولانا: گر خِضِر در بحرْ کشتی را شکست صد درستی در شکستِ خضرْ هست آن گل سرخست تو خونش مخوان مست عقل است او تو مجنونش مخوان □ جان میلتون در آغاز بهشت گمشده آنجا که از الهه گان نُهگانه برای الهام شعر مدد می جوید گوید: ای الهۀ شعر و ای موزۀ آسمانی آنچه را در من تاریک و مه آلود است به نور معرفت خویش روشن گردان آنچه را که در من دانی و فرو افتاده است تعالی بخش تا من بتوانم در جان این سرود مشیت ازلی پروردگار را به بیان آورم و کارهای خداوندی را توجیه کنم و در دل مردمان شیرین گردانم. برگرفته از کتاب " گنجینه آشنا " به قلم حسین الهی قمشه ای
جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، «سرای آمیختگی» است و در آن کمتر با پدیدههای خالص سروکار داریم؛ هم از این روست که هیچ «فضیلتی» نیست که همسایۀ دیوار به دیوارِ «رذیلتی» نباشد و همین آمیختگیِ فضیلت و رذیلت است که اخلاقی زیستن را دشوار میسازد و غالبِ افراد به سودای فضیلتها در دامِ رذیلتها گرفتار میشوند. یکی از فضیلتهای بزرگی که ممکن است با رذیلتهای بزرگی اشتباه گرفته شود، «عشق» است. «وابستگی» از جمله اموری است که شباهت فراوانی به «عشق» دارد و ممکن است که با آن اشتباه گرفته شود و چه بسا اشخاص فراوانی بر وابستگی خود نام عشق میگذارند و عمری را در پندار عشق به سر میبرند.
یکی از دلایلِ سخنانِ ظاهراً متناقض مولانا دربارۀ عشق همین است که عشق با غیر عشق آمیخته میشود؛ برای نمونه در قطعۀ زیر مولانا عشق را میستاید و آن را «دوای نخوت و ناموس» و «طبیب همۀ بیماریها» و مایۀ رهایی و شادی میداند:
هرکه را جامه ز عشقی چاک شد او ز حرص و جمله عیبي پاک شد شاد باش! ای عشقِ خوش سودای ما! ای طبیبِ جمله علّت های ما! ای دوای نَخْوَت و ناموس ما! ای تو افلاطون و جالینوسِ ما! جسمِ خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد (مثنوی، د 1/ 25 – 22)
اما همین مولانا که ستایندۀ بزرگ عشق است، در قطعۀ زیر آن را «صندوق» و «مایۀ اندوه» به شمار میآورد:
یك منظور از تثلیث ممکن است این باشد كه خدا یك موجود است ولی در سه چهره جلوه كرده است. مثل هنر پیشه واحدی كه یك هنرپیشه است، ولی به تعداد فیلمهایی كه بازی كرده است، چهره های مختلف از خود نشان داده است، در یك فیلم به چهره یك انسان پیر و در فیلم دیگر به چهره یك جوان و در فیلم دیگری به چهره شخص سخاوتمند و غیره، ظاهر شده است.
مسیحیان میگویند خداوند یك موجود است، اما عاجز نیست از اینكه در جلوه گاه های مختلف جلوه كند و اتفاقاً در سه چهره خودش را جلوه داده است كه از آن تعبیر به « سه چهره بودن خدا » یا «خدای واحد در سه چهره » میكنند. ولی مسیحیان عموماً « خدای واحد در سه چهره » را رد میكنند، چون میگویند حرف ما اگر اینقدر میبود باید میگفتیم خدا در همه جهان خودش را نشان داده یعنی همه جهان چهره خداست و خداوند به تعداد موجودات جهان چهره دارد. این دید از نظر مسیحیان در جانب تفریط است، یعنی كوتاه آمدن از مدعاست زیرا اگر این را بگویند [ در واقع گفته اند که ] حضرت رسول (ص) هم چهره دیگری از خداست، بودا هم چهره پنجم خداست و غیره؛ و این چیزی نیست كه مسیحی بگوید. زیرا او برای مسیح ( ع ) [ به عنوان یکی از افراد تثلیث ] خصوصیتی قائل است كه برای دیگر پیامبران و بزرگان و بطور كلی، پدیده ها قائل نیست.
با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.