مولوی و عرفان | مولوی , مولانا ,زندگی در بینهایت, تفسیر , شعر

زندگی در بینهایت
تفسیر روان ابیات مثنوی، غزلیات شمس، فیه ما فیه، سخنرانی اساتید عرفان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مولوی و عرفان و آدرس molavipoet.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان پس از تایید در سایت ما قرار می‌گیرد.






Alternative content


کانال تلگرام صفحه اینستاگرام
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : سه شنبه 26 بهمن 1395
نظرات


" دغدغه_واپسین " یا " زندگی_در_بینهایت " از ويژگيهاى فرد ديندار است...

پُل تیلیش ( paul tillich ) که در الهیات پروتستانت ، مرد بسیار موثری است . این سخن از او مشهور است :


Ultimate concern of human beings
یعنی " واپسین دغدغه آدمیان " .

... امروز ممکن است دغدغه من این باشد که نهار چه بخورم . فردا " تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا " . پس فردا زمستان چه بپوشم . برای فلان میهمانی چکار کنم . برای مالیاتم چکار کنم . ... اینها همه دغدغه های آدمی اند . اما واپسین دغدغه های او نیستند . آخرین آنها نیستند . قدری فراتر می رویم . من دغدغه سلامت خود را دارم . ... فراتر می رویم . ممکن است من دغدغه مرگ خود را داشته باشم . آیا آمادگی دارم یا ندارم ؟ ... می توانم از این هم فراتر بروم . به سعادت خود بیاندیشم . که ممکن است حتی وراء مرگ هم برود . بیاندیشم آیا پس از مردن ، سعادتی دارم یا ندارم ؟ آیا معنایی دارد ؟ آیا حیاتی هم پس از مرگ هست یا نیست ؟ سعادتی و شقاوتی در آنجا تعریف می شود یا نمی شود ؟ ...

دین ، " واپسین دغدغه " های آدمی را تشکیل می دهد . بنابر این دین را با مفاهیم اخلاقی ِ ساده تعریف کردن و با احکام فقهی ِ ساده تعریف کردن ، از نظر ایشان تعریف درستی نیست . این ها می تواند جزو دین باشد اما آدم دیندار کسی نیست که دغدغه او اینها باشد . آدم دیندار کسی است که تا تَهِ کار را فکر کند . و به آخرین چیزهایی که ممکن است با حیات و سعادت او ارتباط داشته باشد بیاندیشد .

باری این ultimate concern ( واپسین و آخرین دغدغه ) های آدمی ... اگر کسی داشته باشد دیندار است . اگر نداشته باشد و همینطور دغدغه اش روزمرّگی باشد ، حقیقتش این آدم ، دینی ندارد .
روزمرّگی یعنی چه بخوریم ، امروز چکار کنیم ، امروز که تمام شد فردا و پس فردا چه کنیم ، برای دو ماه بعد خود برنامه مسافرتی بریزیم ... چنین آدمی ولو ظاهرا هم دیندار باشد و بگوید که دیندار است ... اما از دیدگاه یک فیلسوف این ، حالت و خصلت ِ یک آدم دیندار نیست . آدم ِ روز مره است . این دینداری نمی شود .
دینداری وقتی است که شما روزمرّگی نداشته باشید . اینکه امروز را به فردا برسانم . فردا را هم به پس فردا و بعد هم مرگی بیاید و سقَط شوم ! خداحافظ ! این زندگی ِ غیر دینی است اگر " دغدغه نهایی و واپسین " در وجود آدمی نباشد .

من می خواهم به فرمایش این بزرگوار چیزی را اضافه کنم یا شاید هم تعبیر دیگری از سخن آقای پل تیلیش است . آن اینکه آدم دیندار در " بی نهایت " زندگی می کند . با " بی نهایت " وصلت می کند . امور موقت ، امور مقطعی ، امور محدود او را اشباع نمی کند . می توان گفت این یک تعبیر دیگری است از سخن آقای تیلیش .

آدمی که ( ولو دیندار هم باشد ) به یک تحسینی که امروز از او می کنند ، به یک مقدار پول و یک مقدار سواد و علمی که امروز پیدا می کند ، دو تا دعوتی که این و آن از او می کنند ... فربه می شود ، این آدم ِ دینداری نیست . برای اینکه او به بی نهایت وصل نیست . ظرفیت ِ او با یک امر محدود و مختصر و محقری پُر می شود . من خیلی ها را دیده ام که برای یک کف زدن در یک جلسه خودشان را می کُشند . ... و تا شش روز اینها شارژند ! عیبی هم ندارد و ممکن است روانشناسها این توصیه ها را به شما بکنند . اما اینها زندگی ِ دینی نیست . اینها زیستن در جهان ِ بی نهایت نیست . اینها زیستن در همین امروز و اینجاست . ...
شما وقتی که دربند اینجا و اکنون هستید و با بی نهایت اتصال پیدا نکرده اید نمی شود گفت شما در یک جهان ِ دینی زندگی می کنید . یکی از حرف های خیلی خوب دکارت این است که می گوید من می خواهم بی نهایت را پیدا کنم تا خودم را به او تسلیم کنم .

آدمیان را سه گونه می توانید طبقه بندی کنید :
١. آدمی که اصلا از بی نهایت خبر ندارد . مشغولیت و مشغله ذهنی ( در این باب ) ندارد .
٢. کسانی که بی نهایت را ذهنا می شناسند . اینها فیلسوفانند . که فکری و ذهنی با آن تماس دارند و درباره آن بحث می کنند .
٣. آدمهایی که در بی نهایت زندگی می کنند .
اگر من و شما درک کنیم که در ازلیت هستیم ، در ابدیت هستیم ، در بی کرانگی زندگی می کنیم و این حجاب های زمان و مکان ، ما را محاصره نکرده باشند ، در واقع ما وارد یک حیات دیگری می شویم . همان که مولانا می گفت :
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
بگذرد از حد جهان ، بی حد و اندازه شود
... تسلیم این بی نهایت شدن و در دل این بی نهایت زیستن و نشستن و از ثروت ها و شهرت ها و قدرت ها و از همه آنچه رنگ اینجایی و اکنونی دارد ( ولو به ظاهر طولانی و ماندگار باشد ) فراتر رفتن و این کف ها را دیدن و آب زیر آن را جستجو کردن ، این همان " واپسین دغدغه " آدمی است . از اینجاست که می شود گفت دینی بودن ِ آدمی آغاز می شود .

این را هم عرض می کنم که چنین تجربه ای از آن ِ همگان نیست . از آن ِ نوادری است كه این تجربه را با دیگران در میان میگذارند . مانند کسی است که چراغی را می افروزد و به میان جمع می آورد تا دیگران را هم روشن کند . با دیگران هم درمیان میگذارند تا حیات آنها هم دینی بشود . با بی نهایت آشنا شوند . به بی نهایت گره بخورند . و بعد هم هر کسی راهی را انتخاب خواهد کرد . و از این بی نهایت حظی و بهره ای خواهد برد ...

برگرفته از : سلوک دیندارانه در جهان مدرن 

دکتر سروش

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : سه شنبه 26 بهمن 1395
نظرات


"سی ویژگی دوستی کردن"
از نظر دکتر محمود سریع القلم

1-انتظارات خود را به حداقل برساند و اگر می تواند صفر کند.

2-ضرورتاً هر آنچه را که متوجه می شود به زبان نیاورد.

3-تا اجازه دوست را نداشته باشد، موردی از او را با کسی در میان نگذارد.

4-از موفقیت او به طور واقعی خرسند باشد.

5-فقط “نشنود” بلکه به او گوش کند.

6-در هیچ شرایطی، پشت سر او صحبت نکند.

7-با او هم بخندد، هم گریه کند.

8-مرتب از وجود او و ویژگی‌های مثبت او، قدردانی کند.

9-اگر گله‌ای از او دارد، مدتها صبر کند تا شرایط مناسب حل و فصل آن فراهم آید.

10-یادداشتی که بر روی هدیه می گذارد، از خود هدیه مهم تر است.

11-تا می تواند احترام او را در جمع حفظ کند.

12-بعضاً با خاموشی و سکوت، با او صحبت کند.

13-از عذر می‌خواهم فراوان استفاده کند.

14-اگر بدی دید، گذشت کند.

15-اگر بدی‌ها ادامه پیدا کرد، آن شخص دیگر دوست نیست.

16-تا می‌تواند زبان خود را کنترل کند: زخم زبان به سختی فراموش می‌شود.

17-از سِرّ دوست مراقبت کند.

18-در رفتار و واکنش، قابل پیش‌بینی باشد.

19-پی‌آمد‌های احتمالی هر سخن و رفتاری را قبلاً مطالعه و محاسبه کند.

20-به دوستی، درازمدت نگاه کند تا همیشه محبت و خویشتنداری کند.

21-برای موفقیت او قدم بردارد.

22-وقتی موردی روشن نیست، اول بپرسد بعد قضاوت کند.

23-در اوج عصبانیت، الفاظ و ادبیات مؤدبانه استفاده کند.

24-از ادب و تربیت دوست سوء استفاده نکند.

25-اگر قراراست داستانی را بگوید، همه را بگوید، ۲۰ درصد آنرا مخفی نکند.

26-تاریخ تولد او را بداند و حداقل یادداشتی ماندنی بفرستد.

27-به خاطر پول بیشتر و موقعیت بهتر، به او خیانت نکند.

28-برای گوشزد کردن موردی، اگر لازم باشد پنج سال صبر کند.

29-هوش و تشخیص او را دستکم نگیرد.

30-دوستی مانند کتاب است: سالها طول میکشد تانوشته شود ولی در عرض چند ثانیه با یک کبریت میسوزد.

 

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : سه شنبه 26 بهمن 1395
نظرات


"سی ویژگی ایرانی مطلوب"

از نظر دکتر محمود سریع القلم

-۱ بسیار کم حرف می‌زند چون کار و فعالیت به او فرصت حرف زدن نمی‌دهد؛

-۲ وقتی با مشکلی روبرو می‌شود، دیگران را سرزنش نمی‌کند؛

-۳ به ندرت در رانندگی بوق می‌زند؛

-۴ در پی قهرمان شدن نیست؛

-۵ از ادب و تعارف برای پوشاندن ضعف‌های خود استفاده نمی‌کند؛

-۶ مسئولیت کوتاهی‌ها و اشتباهات خود را با صراحت می‌پذیرد؛

-۷ آنقدر قابل پیش‌بینی است که دیگران به او اعتماد می‌کنند؛

-۸ آنقدر نیاز‌های خود را معقول کرده‌ که از دروغ گفتن بی‌نیاز شده است؛

-۹ اگر در قراری یک دقیقه دیر کرد از میزبان عذرخواهی می‌کند؛

-۱۰ تا می‌تواند در مورد دیگران قضاوت نمی‌کند و به کرات می‌گوید من نمی‌دانم؛

-۱۱ در میان غیرایرانیان، همه جذب نظم، کرامت و دانش او می‌شوند؛

-۱۲ از عملکرد خود ناراضی است و بسیار کم در مورد خودش صحبت می‌کند؛

-۱۳ محال است آَشغالی به زمین یا بیرون پرت کند؛

-۱۴ دفترچه‌ای دارد که در آن ضعف‌های خود را نوشته و برای اصلاح آن‌ها برنامه دارد؛

-۱۵ با رقیب و مخالف خود مانند رفتار پیامبر برخورد می‌کند؛

-۱۶ در گوشه‌ای از منزل او، پرچم ایران دیده می‌شود؛

-۱۷ فعالیت در محیط بین‌المللی را فرصتی برای یادگیری و اثرگذاری می‌داند؛

-۱۸ حسادت نمی‌کند چون به قواعد خلقت و اهتمام انسان‌ها معتقد است؛

-۱۹ بدگویی کسی را نمی‌کند چون می‌داند در مورد ضعف‌های خود می‌تواند ده صفحه بنویسد؛

-۲۰ در هفته با ده نفر تماس می‌گیرد و احوالپرسی می‌کند بدون اینکه با آن‌ها کاری داشته باشد؛

-۲۱ جهان‌بینی خود را به تناسب مخاطب تغییر نمی‌دهد؛

-۲۲ زندگی خود را با رنگ‌های شاد، گل، هنر، موسیقی تزئین کرده است؛

-۲۳ از تأیید دیگران بی‌نیاز است؛

-۲۴ در ماه حداقل یک کتاب را با دقت و نشانه‌گذاری تمام می‌کند؛

-۲۵ هر وقت با او ملاقات می‌کنیم متوجه می‌شویم از دفعه قبل انسان بهتری شده‌است؛

-۲۶ برای حفظ سلامتی خود، برنامه منظم دارد؛

-۲۷ هر آجری در زندگی خود بر روی آجری دیگر گذاشته با زحمت بوده و نه با رانت؛

-۲۸ به قدرت و سمت به عنوان فرصتی برای بهبود وضع زندگی خود نگاه نمی‌کند؛

-۲۹ با ایرانیان دیگر بسیار همکاری کرده و از تعارض، درگیری و اختلاف با آن‌ها پرهیز می‌کند؛

-۳۰ دایره معاشرتی او با افراد توانمند و غیر مطیع است.

 

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : سه شنبه 26 بهمن 1395
نظرات

"ویژگی یک انسان با شخصیت" 

 

۱- کسی نگران رفتار و گفتار او نیست. در ادب و امانت داری قابل پیش بینی است؛

۲- اتومبیل خود را برای عابری که از خطوط عابر پیاده عبور می کند، کاملاً متوقف می کند؛

۳- چون وفای به عهد برای او جدی است، بعضاً شبها برای تحقق عهد، فکر کرده و خوابش نمی برد؛

۴- روزانه ۵ دقیقه برای خشکاندن حسادت در وجود خود، برنامه ریزی کرده است؛

۵- بسیار بسیار بسیار بسیار انصاف دارد؛

۶- آنقدر برای خود احترام قایل است که به کسی خیانت نمی کند؛

۷- روزانه ۱۰ دقیقه برای شناخت خود، برنامه ریزی کرده است؛

۸- اگر حتی ۵ دقیقه به جلسه ای دیر برسد، با پیامک به میزبان اطلاع می دهد؛

۹- اطرافیان او از اینکه نقدی را مطرح کنند احساس آرامش و امنیت می کنند؛

۱۰- برای نگاه کردن به شبنم روی گلبرگ یک گل، وقت می گذارد؛

۱۱- دارای ثبات فکری است و به تناسب شرایط و مخاطب، افکار و مواضع خود را تغییر نمی دهد؛

۱۲- انسانها را به خوب و بد تقسیم نمی کند بلکه ضعف ها و توانایی‌های آنها را در کنار هم می بیند؛

۱۳- مخالفان فکری او، اخلاق او را تحسین می کنند؛

۱۴- بیشتر با رفتار خود دیگران را تحت تأثیر قرار می دهد تا گفتار؛

۱۵- ظرفیت و شجاعت گفتن این جمله را دارد: (۱) افکار فلانی با من بسیار متفاوت است ولی ذاتاً فرد مؤدبی است؛

۱۶- ظرفیت و شجاعت گفتن این جمله را دارد: (۲) افکار فلانی با من بسیار متفاوت است ولی تابحال ندیده‌ام که بدگویی و تخریب کند؛

۱۷- ظرفیت و شجاعت گفتن این جمله را دارد: (۳) افکار فلانی با من بسیار متفاوت است ولی ندیده‌ام که برای کسب موقعیت بهتر شغلی و مالی، چاپلوسی کسی را بکند؛

۱۸- بسیار اعتماد به نفس دارد (۱): چون دقیق و حقوقی صحبت می کند؛

۱۹- بسیار اعتماد به نفس دارد (۲): چون نیازی به متهم کردن کسی ندارد؛

۲۰- بسیار اعتماد به نفس دارد (۳): چون یک شغل بیشتر ندارد؛

۲۱- بسیار اعتماد به نفس دارد (۴): چون با درون خود زندگی می کند تا با قضاوت دیگران؛

۲۲- بسیار اعتماد به نفس دارد (۵): چون طولانی در منصبی نمی ماند؛

۲۳- بسیار اعتماد به نفس دارد (۶): نیازی به تزویر ندارد چون حدّ خود برای یک زندگی با تدبیر را می داند؛

۲۴- بسیار اعتماد به نفس دارد (۷): چون افکار و مواضع او ارتباطی به منابع مالی او ندارند؛

۲۵- بسیار اعتماد به نفس دارد (۸): چون نیازهای مالی او مرتبط به حوزۀ سیاست نیست؛

۲۶- بسیار اعتماد به نفس دارد (۹): نیازی به حذف دیگران ندارد چون دایرۀ بازی و زندگی او بسیار وسیع است؛

۲۷- بسیار اعتماد به نفس دارد (۱۰): انحصاری رفتار نمی کند چون کرۀ زمین را فقط یک نقطه در خلقت می داند؛

۲۸- دروغ نمی گوید چون با راستگویی به همۀ منافع معقول خود دست یافته است؛

۲۹- مسئله یکِ زندگی او، کار کردن و زحمت کشیدن است؛

۳۰- بی نیازی در ذات و هویت اوست.

 

نویسنده : ف. مرادبیک
تاریخ : یک شنبه 10 بهمن 1395
نظرات

شروطِ لازم برای نزدیک شدن به حقیقت

 

بعضی از شروط لازم نزدیکتر شدن به حقیقت عبارتند از اینکه :

الف ) شخص خود را واجد و مالک حقیقت و دانای به حقائق نداند . کسی که دستخوش خودشیفتگی و عُجبِ فکری است و خود را عالم به همۀ حقائق، یا لاأقل حقائق مهم و ضروری می‌داند و بالطّبع اهل جزم و جمود است، دست به کاری، در جهتِ تقرّب به حقیقت نمی‌زند؛ چون حقیقت را در نزد خود حاضر و این کار را تحصیل حاصل می‌داند.

ب) شخص خواستار و جویندۀ حقیقت باشد. نیازی به گفتن نیست که صِرفِ اینکه فاقد چیزی باشیم، برای حرکت در جهت تحصیل آن چیز کفایت نمی‌کند، باید طالب آن هم باشیم . کسی که طالب حقیقت نیست، حتّا اگر بداند و یقین داشته باشد که حقیقت را در اختیار ندارد، برای به دست آوردن آن کاری نمی‌کند و آن کسی که خواهان دوری و بی‌خبری از واقعیت‌هاست، حتّا اگر فقط خواهان دوری یا بی‌خبری از واقعیّت‌های دردانگیز یا نامطبوع باشد، طالب حقیقت نیست، بلکه خودفریب است. خودفریبی جز این نیست که عالماً عامداً و آگاهانه و هدفمندانه از حقائق نامطبوع و امور دردانگیز، در باب خود یا جهان، اجتناب شود. این خودفریبی، البته به نوبۀ خود، موجب پیدایش حالات ذهنی _ روانی‌ای مانند بی‌خبری، باور کاذب، آرزو اندیشی، آراء ناموجّه و فقدان آگاهی روشن می‌شود. وقتی پدر و مادر در باب فضائل و هنرهای فرزندان خود مبالغه می‌کنند، عُشّاق قرائن و شواهد ِ واضحِ دالّ بر اینکه معشوقشان دوستشان ندارد را به چیزی نمی‌گیرند و شکمبارگان برای عدم نیاز به رژیم غذایی دلیل‌تراشی می‌کنند، با مصادیقی از خودفریبی روبه‌روییم که در هیچ یک از آنها کسی خواستار و جویندۀ حقیقت نیست.

ج) شخص بیطرف، و در نتیجه، مُنصِف باشد. کسی که از آغاز کار نسبت به پاره‌ای از آراء و عقائد پیشداوری منفی دارد و یا نسبت به پاره‌ای دیگر تعصّب دارد و طبعاً نمی‌تواند با موافقان آراء و عقائد دستۀ اول و مخالفان آراء و عقائد دستۀ دوم مدارا ورزد و جانب انصاف را رعایت کند، نمی‌تواند به حقیقت نزدیکتر شود؛ چون خس و خاشاک را در چشم دیگری می‌بیند و چوب را در چشم خود نمی‌بیند؛ کوچکترین نقطۀ ضعف را در مدّعیات و ادلّۀ مخالفان خود می‌بیند و بزرگترین نقطۀ ضعف را در مدّعیات و ادلّۀ موافقان خود نمی‌بیند. از سوی دیگر چنین کسی در قید و بند طرفداری‌ها و جانب‌گیری‌های خود، در بند و اسیر می‌ماند و در نتیجه، هم آزاداندیشی خود را از کف می‌دهد و هم استقلال فکری خود را .

د ) شخص باور داشته باشد که تافتۀ جدابافته‌ای نیست و بنابراین درست همان‌طور که خودش چه بسا به حقیقتی برسد، دیگران نیز چه بسا به حقائقی رسیده باشند و درست همان‌طور که دیگران چه بسا به خطاهایی دچار شوند، خودش نیز چه بسا به خطایی دچار شده باشد. براین اساس باور داشته باشد که نه خودش تجسم حق است و نه دیگران مجسمۀ باطل. این باور باعث می‌شود که درپی حققت، هرکنجی را بکاود و در جستجوی این گنج، به سراغ هر ویرانه‌ای برود و کنجکاوی‌اش نه حدّ یَقِف بشناسد و نه منطقۀ ممنوعه. خود را تجسّم حق پنداشتن به آدمی احساس بی‌نیازی از رجوع به دیگران می‌دهد و دیگران را مجسمۀ باطل انگاشتن احساس بیهودگی رجوع به دیگران، و این هر دو احساس فقط موجب محروم ماندن از حقائق بسیاری که در نزد دیگران است و رهایی نیافتن از خطاهای بسیاری که آدمی به آنها گرفتار آمده است، می‌شوند. سعۀ صدر، برای پذیرفتن هر رأی و عقیده‌ای که صادق و حق به نظر می‌آید، ولو با باور ها، عواطف و خواسته‌های ما ناسازگاری داشته باشد و شجاعت برای روبه‌رو شدن با کاذب و باطل بودن آراء وعقائدمان، دو فرزندِ این باورند که ما تافتۀ جدابافته‌ای نیستیم و میزانِ احتمالِ به حقیقت رسیدن، یا به خطا دچار شدن‌مان به اندازۀ میزان احتمالی است که دربارۀ هرکس دیگری می‌رود .

هـ ) شخص درجۀ دلبستگی و پایبندی خود را به یک رأی و عقیده با میزانِ قوّت ِ ادله و قرائن و شواهد ِ مویّدِ آن رأی و عقیده متناسب سازد و نه با هیچ چیز دیگری؛ یعنی هرچه ادلّه و قرائن و شواهدِ مویّدِ آن رأی و عقیده قوی‌تر می‌شوند، دلبستگی و پایبندی خود را به آن رأی و عقیده بیشتر کند و هرچه ضعیف‌تر می‌شوند، کمتر کند. این استدلال‌گرایی بدین معناست که ردّ و قبول یک رأی و درجۀ التزام به آن، فقط دائر مدار ادلّه و قرائن و شواهد باشد و بر اساس هیچ عامل دیگری، چه درونی، مانند خوشایندها و بدایندها و خواسته‌ها و ناخواسته‌ها و چه بیرونی، مانند سخنِ بزرگانِ جامعه یا افکار عمومی.

 

استاد مصطفی ملکیان

سایت مولوی و عرفان

با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود