✅تئوری معناداری- ویتگنشتاین در تراکتاتوس ملاک و محکی برای معناداری و چگونگی تکوّن معنا ارائه میکند. مطابق با این مـعیار ، حد و مرز مشخص و قاطعی میان امور معنادار و بی معنا میتوان ترسیم کرد. جهان متکشل از امور واقع است که از انواع نِسَب اشیاء با یکدیگر در جهان خارج خبر میدهند. بعنوان مثال در جهان پیرامون با چنین اموری مواجه میشویم « کتاب روی میز واقع میشود و یا درختی در کنار گل قرار میگیرد » کاربر زبان میتواند متناظر با امور واقع در عالم خارج ، واژگان مختلف را بکار گیرد و گزاره هایی چند بسازد.
یکی از کرامات ادبیات متعالی در جهان این است که کارها و مشیّت خداوند را توجیه می کند و دل ها را آرامش می بخشد که: نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش که من این مسأله بی چون و چرا می بینم حافظ حرفی به غلط رها نکردی یک نکته در او خطا نکردی در عالم آدم آفریدن بهتر نتوان رقم کشیدن نظامی مارتین لینگز (Martin Lings)، از شکسپیر شناسان بزرگ معاصر در کتاب " شکسپیر در پرتو هنرعرفانی " پس از شرح و تفسیر ده نمایشنامۀ مهم شکسپیر گفته است: بدین سان می بینیم که شکسپیر بارها و بارها توفیق یافته است که آنچه را عقل های وسوسه گر در آن حیران مانده اند تفسیر کند که به گفتۀ مولانا: گر خِضِر در بحرْ کشتی را شکست صد درستی در شکستِ خضرْ هست آن گل سرخست تو خونش مخوان مست عقل است او تو مجنونش مخوان □ جان میلتون در آغاز بهشت گمشده آنجا که از الهه گان نُهگانه برای الهام شعر مدد می جوید گوید: ای الهۀ شعر و ای موزۀ آسمانی آنچه را در من تاریک و مه آلود است به نور معرفت خویش روشن گردان آنچه را که در من دانی و فرو افتاده است تعالی بخش تا من بتوانم در جان این سرود مشیت ازلی پروردگار را به بیان آورم و کارهای خداوندی را توجیه کنم و در دل مردمان شیرین گردانم. برگرفته از کتاب " گنجینه آشنا " به قلم حسین الهی قمشه ای
جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، «سرای آمیختگی» است و در آن کمتر با پدیدههای خالص سروکار داریم؛ هم از این روست که هیچ «فضیلتی» نیست که همسایۀ دیوار به دیوارِ «رذیلتی» نباشد و همین آمیختگیِ فضیلت و رذیلت است که اخلاقی زیستن را دشوار میسازد و غالبِ افراد به سودای فضیلتها در دامِ رذیلتها گرفتار میشوند. یکی از فضیلتهای بزرگی که ممکن است با رذیلتهای بزرگی اشتباه گرفته شود، «عشق» است. «وابستگی» از جمله اموری است که شباهت فراوانی به «عشق» دارد و ممکن است که با آن اشتباه گرفته شود و چه بسا اشخاص فراوانی بر وابستگی خود نام عشق میگذارند و عمری را در پندار عشق به سر میبرند.
یکی از دلایلِ سخنانِ ظاهراً متناقض مولانا دربارۀ عشق همین است که عشق با غیر عشق آمیخته میشود؛ برای نمونه در قطعۀ زیر مولانا عشق را میستاید و آن را «دوای نخوت و ناموس» و «طبیب همۀ بیماریها» و مایۀ رهایی و شادی میداند:
هرکه را جامه ز عشقی چاک شد او ز حرص و جمله عیبي پاک شد شاد باش! ای عشقِ خوش سودای ما! ای طبیبِ جمله علّت های ما! ای دوای نَخْوَت و ناموس ما! ای تو افلاطون و جالینوسِ ما! جسمِ خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد (مثنوی، د 1/ 25 – 22)
اما همین مولانا که ستایندۀ بزرگ عشق است، در قطعۀ زیر آن را «صندوق» و «مایۀ اندوه» به شمار میآورد:
یك منظور از تثلیث ممکن است این باشد كه خدا یك موجود است ولی در سه چهره جلوه كرده است. مثل هنر پیشه واحدی كه یك هنرپیشه است، ولی به تعداد فیلمهایی كه بازی كرده است، چهره های مختلف از خود نشان داده است، در یك فیلم به چهره یك انسان پیر و در فیلم دیگر به چهره یك جوان و در فیلم دیگری به چهره شخص سخاوتمند و غیره، ظاهر شده است.
مسیحیان میگویند خداوند یك موجود است، اما عاجز نیست از اینكه در جلوه گاه های مختلف جلوه كند و اتفاقاً در سه چهره خودش را جلوه داده است كه از آن تعبیر به « سه چهره بودن خدا » یا «خدای واحد در سه چهره » میكنند. ولی مسیحیان عموماً « خدای واحد در سه چهره » را رد میكنند، چون میگویند حرف ما اگر اینقدر میبود باید میگفتیم خدا در همه جهان خودش را نشان داده یعنی همه جهان چهره خداست و خداوند به تعداد موجودات جهان چهره دارد. این دید از نظر مسیحیان در جانب تفریط است، یعنی كوتاه آمدن از مدعاست زیرا اگر این را بگویند [ در واقع گفته اند که ] حضرت رسول (ص) هم چهره دیگری از خداست، بودا هم چهره پنجم خداست و غیره؛ و این چیزی نیست كه مسیحی بگوید. زیرا او برای مسیح ( ع ) [ به عنوان یکی از افراد تثلیث ] خصوصیتی قائل است كه برای دیگر پیامبران و بزرگان و بطور كلی، پدیده ها قائل نیست.
بسياری از انسانها به محض روبهرو شدن با یک غم نخستين كاری كه به نظرشان میرسد، فرار كردن از غم و پناه بردن به چيزی ت كه غم را از ياد آنها میبَرَد. اين قبيل افراد دست به هر کاری میزنند، تا بتوانند خود را از دست غم رهايی بخشند. گریزِ انسان از اندوه را میتوان در قالب دو پدیده توضیح داد:
نخستين پيام پيامبر اسلام پيام "پرستش"بود، اما اینکه پرستش چگونه، در چه قالبى و در چه صورتى بايد تحقق بپذيرد، متعلق به دورانهاى بعدى است. بعدها، پيامبرآمد و جامهاى از فقه نيز بر تن اين پيامها پوشاند. دستورات پيامبر، دستورات توجيه ارزشى ـ اخلاقى بود. پيامهاى نخستين پيامبر، چون آتش به دامن مردم آن جامعه مىافتاد و آنها را به لرزه در مىآورد. در دوران "مدينه" بود كه پيامبر عمدتا به فروع حقوق و فقهيات روى آورد و پيامهاى اخلاقى خود را تفسير حقوقى كرد و براى آنها، مصداقهاى فقهى معين كرد. در مدينه بود كه واجبات و مستحبات را بيان كرد. تجربه پيامبرانه، رفته رفته، كاملتر و پختهتر شد و خطوط اصلى مكتب او بهتر از پيش ترسيم و تصوير شد.تا وقتى كه پيامبر از دنيا رفت؛ مكتبى را براى آيندگان باقى گذاشت كه آنچه را مىخواست، كم و بيش در آن به وديعه نهاده بود. وقتى كه دين، صورت فقهى و شكل نهايى خود را يافت پيامبر به پيروانش آموخت كه چگونه مىتوان ارزشهاى فقهى را در قالبهاى حقوقى ريخت، اينجا بود كه سخن از كمال دين پيش آمد و گفت:
«اليوماكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى او رميت لكم الاسلام دينا»
براى خيلىها شگفتآور بود كه چرا اين آيه، در ميان آيات حقوقى آمده است.
مولانا جلال الدین در دفتر چهارم مثنوی آورده است که روزی بایزید در جمع مریدان اناالحقّ گفت. آنان برآشفتند. گفت: بار دیگر اگر چنین گویم، اندامهای مرا چاکچاک کنید.
چون وصیّت کرد آن آزادمرد
هر مریدی کاردی آماده کرد
این بار مستی و شوریدگی بایزید ادّعای بزرگتری را بر زبان او نشاند. «زان قویتر گفت، کاوّل گفته بود»: «لیس فی جُبَّتی سِوَی الله» (نیست اندر جبّه ام الاّ خدا).
مهترین لازمه و ثمرهی «توحید» که زیربناییترین نگرش قرآنی است، این است که ما انسانایم؛ خدا نیستیم و نباید خدایی بکنیم. نه شأن خدایی به کسی بدهیم و نه برای خودمان شأن خدایی قایل باشیم:
«قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ»(آلعمران/۶۴)؛ بگو: اى اهل كتاب، بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد.
چنین نگرشی از توحید و عبادت، یاریگرِ آزادی باشد. نه تنها پذیرای خداییِ دیگران نباشیم، که خود نیز از اینکه خداگونه با ما رفتار شود، ابا کنیم
از حمدون قصّار پرسیدند که: «بنده کیست؟» گفت: «آن که نپرستد و دوست ندارد که او را بپرستند.»(تذکرةالاولیا)
خيلي به بيدار ماندن در دل شب توصيه شده است. لغت «تهجد» به معناي عبارت در شب نيست، بلكه به معناي بيدار ماندن در شب است. نميخواهم بگويم كه نبايد نماز شب خواند، بلكه ميگويم قرآن ميفرمايد: «وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً . 79/اسراء »، يك تكهاي از شب را بيدار باشيد. اگر نماز شب هم نميخوانيد، تكهاي از شب را بيدار باشيد و در كار و بار عالم و خود تأمل و تفكر كنيد. اما متأسفانه ما چنين نميكنيم و يا كم ميكنيم.
شکی نیست حال که بنا دارید مطالبه دلیل کنید نباید از کوچکترین امر زندگی شروع کنید، بلکه اول سراغ عقاید درست و مهم زندگیتان بروید. مثلاً، دیواری کوتاهتر از همسرتان پیدا نکردهاید، همین که میگوید: این تلویزیون را آنجا بگذاریم، میگویید: دلیل بیاور! در حالی که مشکل شما این نیست؛ مشکل شما آن انسانهایی هستند که عقاید بزرگ و مهم را بر شما تحمیل کردهاند و شما هم بر آن اساس زندگی خود را تنظیم کرده اید.
با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.